برچسب : لحظه, نویسنده : mcheraqmoshig بازدید : 38 تاريخ : يکشنبه 26 شهريور 1396 ساعت: 0:07
روانشناسی شهر خودم قبول شدم
نمیدونم حس بدی ندارم ولی خوشحالم نیستم هدفم این نبود
ولی چه میشه کرد
در آینده دوباره کنکور میدم تا وقتی ک قبول شم
خسته شدم خیلی
وگرنه ادامه میدادم
چهار سال زندگینکردن بهم فشار اورد:))
همه جا اعلام کردم چی شد چی کار شد
گفتم اینجام بگم
و خب ثبت هم بشه:دی
+دلم میخاد یا گریه کنم
یا بگیرم یک هفته بخوابم-_-
هم اکنون در راه مشهد مقدس هستیم
پنج روز دیگه نتایج دانشگاه میاد دعا دعا میکنم شهر خودمون قبول شم چون کارام نصفه میمونه
بعد سه چهار سال بالاخره کلاس رانندگی رفتم
بابا هنوز ناراضیه میترسه بزنم کل شهرو بکشم:-/
رفته ماشینامونو فروخته یک ریوی رنگیه نصفه چپ گرفته ک اگه بزنم جایی کمتر سکته کنه:-///
موقت(بشتاااابید بشتااابید)...
برچسب : وقایع, نویسنده : mcheraqmoshig بازدید : 27 تاريخ : جمعه 24 شهريور 1396 ساعت: 19:04
برچسب : نمایشگاه, نویسنده : mcheraqmoshig بازدید : 38 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 0:29
+همه که شاعر و اهل ادب نیستند...
یکی هم ممکنه یک روزانه نویس ساده باشه همچون اینجانب
رو نیمکت فضاسبز جلو خونه نشسته بودیم
همون نیمکتی که با جیمی نشستیم:))
منکه از هوا داشتم لذت میبردم و تو حال خودم بودم
که یکهو یک عدد جیگر به همراه سگ پشمالوش اومد ازجلومون رد شد
مامان یکم نیگاش کرد میگه اگه المی شهر دیگه قبول بشه یکی ازین سگا میگیرم جاش خالی نباشه دلتنگیش اذیتمون نکنه!
:-///////////////////
ینی تنها کاری که تونستم بکنم پوکرفیس زل زدن به دوربین بود به مدت دو ساعت:-////
موقت(بشتاااابید بشتااابید)...